Persian ▪ صدای آمريکاوظيفه ما تنها خبر رسانی است

VOANews.com

08 ژانويه 2009 

امروز در صدای آمريکا:

اخبار در ۴۵ زبان مختلف
[insert caption here]
احمد رضا بهارلو
نوشته های  احمد رضا بهارلو را با عنوان " قلم بدست " در همين سايت و در همين صفحه ملاحظه خواهيد فرمود.
لطفأ اظهار نظرهای خودتان را به شخص نويسنده به آدرس ايميل زير بفرستيد:
baharloo@voanews.com


Gray line 410
من و تو معمولاً در فاصله دو نقطه افراط که پایه در تعصب، خشم، احساسات، ترس و احتیاط  و خود فریفتگی دارد از این سو به آن سو متمایل میشویم که دو نقطه خود بزرگ بینی و خود کوچک بینی ماست
و بهشت، همچنان به صورت جزيره ای دور دست در اقيانوسی باقی می ماند. اين اقيانوس برای بنيادگرا اقيانوس مرده گذشته است و برای من و تو دريای بی کرانه آينده
يادت باشد که بشر، بشر امروز، هم حاکم را شامل است و هم محکوم را، هم ظالم را و هم مظلوم را، و دُم هر دو در اين جا در يک تله گير است
خانم های ايرانی شانس آورده اند که فصل زمستان است وگرنه اين دفعه چنان به خاطر بدحجابی، رفتار انقلابی با آنان می شد که ديگر اسراييل هرگز هوس آن که نزديک غزه پيدايش شود، به سرش نزند
شايد وقت آن رسيده باشد که ايرانی ها اين رسم علمی و نجومی "تحويل سال" را به همسايگان و ميزبانان و مهمانان و ديگر ساکنان اين دهکده جهانی بياموزند، که سال نو و آغاز آن بايد لحظه ای باشد که جهانيان با هم آن را تجربه کنند
ترس از هنرمند موجودی می سازد که قبل از همه خودش سانسوری روی خودش بگذارد و مجال پرواز به انديشه و ذهن خلاق خود ندهد
سوال و چرای اصلی اين است که آدمها، من و تو، چه اصراری داريم يکی را آنقدر "قدرت" دهيم که ديگر خدا را هم بنده نباشد؟
واليان اديان اما، زمانی که خود به جمع حاکمان پيوستند، همه قوانينی که فلسفه وجوديشان رعايت حقوق انسانها از سوی حاکمان بود را برگرداندند بطرف خود مردم و در جهت نقض همان حقوق
اما، اما در روزگار امروز من و تو، به روزهائی رسيده ايم که هيچ اصل و باوری در شتاب هرگز تجربه نشده آن، ثابت و پايدار نمانده است
چگونه ما در کلاف سر در گم بحث و منطق بن بست هايی می آفرينيم که رهايی از آن ممکن نيست مگر دوباره از اول آغاز کردن و راهی ديگر برگزيدن
اگر تکليف همين خطوط پوسيده جدايی بخش را حل کنيم، در سالهائی که می آيد، من می مانم و تو و جهان هستی گسترده ای که با جبر به پيش خواهدمان راند
در YES MAN می بينی که ديوار "نه" بدور خود کشيدن و به تنهايی خزيدن، اسمش هر چه باشد، "زندگی" نيست
چرا اين شکاف عميق به مرحله ای رسيده که تو انسان آگاه آن جامعه زنگ خطر را بصدا در ميآوری؟ و چرا آنچنان که می گوئی؛ "هيچ ارتباط کارآمدی بين روشنفکر و مردم عادی وجود ندارد"؟
اما امروز، چهارده سال بعد، شايد بد نباشد من و تو از خود بپرسيم چرا؟ چرا چنين شدو چرا دنيا، دنيای من و تو، گاه، در واکنش هايش آنقدر "کند" ميشود؟ عيب از سلسله اعصاب دنيای من و توست يا از جای دگر؟
"آزادی" زمانی معنا پيدا می کند که نه فقط جامعه شمول، بلکه از آن فراتر "جهان شمول" گردد
من و تو اما، در اين هزاران ساله از خودمان نپرسيده ايم؛ «چرا؟» چرا اين بابايی که مدعيست «آزادی» را در کنج دکان خود، آن پشت مشت ها پنهان کرده، می خواهد آن را بمن بفروشد؟
او زبانی را يافته بود مشترک ميان ظالم و مظلوم، دارا و ندار، کتاب خوانده و کتاب نخوانده. زبان خنده، که بازگو کننده درد و هم درمان درد بود
فرانک هربرت تصويری بی مانند از واقعيتهای سياسی، اقتصادی و مذهبی حاکم بر جوامع را نشان می دهد که بايد هر سياست دان و اقتصاددان و مذهب شناس و مذهب پرست بخودش زحمت دهد و آنرا ببيند
بنابراين من هم منظورم از "آخرين" فقط آخرين فيلم او تا اين لحظه است که خود هم بازيگری و هم کارگردانی آنرا انجام داده است
و باز عدو سبب خير شود و هر صاحب منصبی از اين پس به هنگام سوءاستفاده از قدرت يا نيت آن، يادش بيايد که در عصر کنونی اطلاعات، برای يافتن و کيفر هر خطا، دير و زود وجود دارد اما سوخت و سوز خير
وضعيت مردم را در اجتماعات به اصطلاح «سگ ستيز» ببين و مقايسه کن با وضعيت زندگی و رفاه مردم در اجتماعات «سگ پذير». تفاوتشان را ببين از کجاست تا به کجا
روزنامه نويس آمريکايی با واترگيت گام بر پله ای فراتر گذاشت که در آن هيچ حاشيه امنيتی برای هيچ خطاکاری در هر پست و مقامی وجود نداشت
مديران غولهای ديترويت، کمپانی های اتومبيل سازی جنرال موتور، فورد و کرايسلر اين روزها متواضعانه در مقابل نمايندگان مردم نشسته، بسياری از خطاها را اذعان ميکنند
آيا "تو" ، تو در مومبای هندوستان و تو در هر نقطه ای در پاکستان، آيا پاسخ "چرا" را در هنگامه خشم و نفرت يافته ای؟
بخشی از کار يک ژورناليست در دنيای امروز شايد بايد کمک به يافتن اين چراها باشد برای حادثه هايی که در هر گوشه اين دنيای بی گوشه رخ می دهد و پشت هر بنی آدم از اعضای اين پيکر مجتمع آدمی را می لرزاند
رييس جمهور منتخب آمريکا، باراک اوباما، شش تن از اعضای اصلی کابينه خود را که در چهار سال آينده بايد در حرکت و تعيين جهت حرکت اين کشتی قاره مانند آمريکا تشريک مساعی کنند، معرفی کرد
جای تعجب نيست که بسياری از ما که فقط اعتبارمان از خواندن چهار تا کتاب درسيست، در شناخت بسياری از واقعيات دور و برمان درمانده مانده ايم و شناخت روزنامه نگاری يا روزنامه نويسی هم يکی از آنهاست
به هيجان می آيند، باور می کنند و می گويند، اما ديوار "اطمينان" جمع را که شکسته باشی، نه باورت می کنند و نه خود خودت را باور داری
اين روز در عمل نه فقط فاميل و خانواده را از احوال هم، که فقير و غنی را نيز از حال هم آگاه می کند و امتداد اين آگاهی برای خيلی ها از اين روز فراتر می رود که نيک نظر کنند در کجا ايستاده اند و چرا ايستاده اند
اما در ميان همه پيامهای مهر «تو» يک سوال مشترک است و اين که چه در کار بوده و چه شده که من از برنامه ای که خود ساخته بودم دوری گزيده ام
اين صدای آمريکا، اسمش به خودی خود باری با خود دارد که مجموعه ای است از پندارها، اوهام و ابهام و اندکی نيز واقعيتها
روز اول - قلم بدست
اصل قضيه پيوستگی و ارتباط من و «تو» هست؛ من که از آن گريزی ندارم، «تو» را نمی دانم