دموکراسی در سراسر جهان | شهروندانی که حرفشان شنيده می شود

11 جون 2008

دموکراسی و نظام سرمایه داری: جدائی دوقلوها

 

ایوان کراستف

 

به عقیدۀ ایوان کراستف، ترس و نگرانی از این بوده که اروپای مرکزی دموکراسی را بپذیرد و اقتصاد بازار را رد کند. وی گفت اکنون مسئله این است که اروپای مرکزی بازارهای آزاد را پذیرفته ولی نارضایتی اش نسبت به دموکراسی بیشتر شده است. کراستف رئیس "مرکز استراتژی های آزادی خواهانه "  در صوفیه، بلغارستان است.

 

امروزه مورخین وسوسه می شوند که تاریخ دورۀ انتقال از کمونیسم در اروپای شرقی و مرکزی بعد از فروپاشی کمونیسم را به عنوان داستانی از جذابیت مقاومت ناپذیر میان دموکراسی و نظام سرمایه داری بنویسند. ولی بیست سال پیش بسیاری از این می ترسیدند که این داستان تبدیل به داستانی وحشتناک شود.

 

درحالی که نظریه پردازان سیاسی سعی داشتند بر این نکته به توافق رسند که دموکراسی و نظام سرمایه داری شرکای طبیعی هستند و این که بازار آزاد و سیاست های رقابتی یک دیگر را درطولانی مدت تقویت می کنند، ترس ازاین بود که اصلاحات سیاسی و اقتصادی مورد نیاز تغییر و دگرگونی جوامع اروپای شرقی، سد راه یک دیگر شوند.

 

چگونه می توان به مردم قدرت انجام آنچه را می خواهند داد و سپس از آنها انتظار داشت که سیاست هایی را انتخاب کنند که منجربه ایجاد قیمت های بالاتر، بیکاری بیشتر و بی عدالتی اجتماعی روزافزون می شود – این مطلب، معضل حل نشدنی دوره انتقال بعداز فروپاشی کمونیسم بوده است.

 

به عقیدۀ کلاوس آوفه ، جامعه شناس آلمانی، " اقتصاد یک بازار، تنها وقتی به حرکت درمی آید که تحت کنترل شرایط پیش-دموکراتیک باشد." و جادویگا استنیسکیس ، متخصص برجسته علوم سیاسی لهستانی و عضو فعال "جنبش همبستگی"  متقاعد شده است که "تازمانی که بنیاد اقتصادی ای برای یک جامعه مدنی واقعی وجود نداشته باشد، بسیج گسترده سیاسی جمعیت، تنها همراه با طرح های بنیادگرایانه و ملی گرایانه امکان دارد."

 

به طور خلاصه، اروپای مرکزی، محکوم به انتخاب بین سوسیالیسم  بازار و سرمایه داری اقتدارگرا دیده می شد. خوشبختانه آنچه در تئوری امکان پذیر نیست، درعمل انجام پذیر می شود.

 

اروپای شرقی و مرکزی ازعهدۀ انتقال هم زمان به بازار اقتصادی و دموکراسی برآمدند. این انتقال یک ترکیب عالی ازعقاید، احساسات، شرایط، و رهبری بود که این موفقیت را ممکن ساخت.

 

حمایت از تغییرات اقتصادی

 

میراث کمونیسم، هم پیمانی واقعی اصلاح گرایان در تغییر جوامع اروپای مرکزی بود. مردم صبور بودند و از اصلاحات حمایت کردند، چون بی صبرانه می خواستند از دست کمونیسم رهایی یابند. اوایل دهۀ 1990 زمان شگفت انگیزی بود، وقتی که اتحادیه های کارگری و اصناف برای کاهش مشاغل تبلیغ می کردند و احزاب کمونیستی سابق مشتاق بودند که اقتصاد را خصوصی سازی کنند.

 

درآن زمان، خشم و عصبانیت نسبت به نظام سرمایه داری وجود داشت، ولی هیچ حزب یا حتی زبان سیاسی ای قادر به بسیج شکست خوردگان در این انتقال به دورۀ بعدی نبود. کمونیسم ظرفیت جامعه را برای عمل گروهی همراه با طرح های طبقاتی ازبین برده بود. هر انتقادی از بازار با حسرتی دربارۀ کمونیسم همراه بود. مخالفان نخبگان ضدکمونیستی، به خاطر ایدوئولوژی هایشان، و نخبگان کمونیست سابق، به دلیل علائقشان، هر دو از تغییرات اقتصادی حمایت می کردند.

 

آرزوی عامۀ مردم برای "بازگشت به اروپا" که به خاطر جذابیت حضور "اتحادیه اروپا"  و" ناتو (سازمان پیمان آتلانتیک شمالی)"  تقویت شده بود، به جوامع این امکان را داد که امیال تعدیل شدۀ دموکراسی را با نیاز به بینش و استقامت طولانی-مدت به عنوان شرطی لازم برای موفقیت اقتصادی تطبیق دهند. این مسئله به شکل های مختلفی در کشورهای مختلف انجام گرفت، ولی اتحاد "اروپا-آتلانتیک"  تدوام اصلاحات اقتصادی را به دست آورد و خود را آماده واکنش های سیاسی کرد.

 

موفقیت انتقالات بعداز فروپاشی کمونیسم نسل جدیدی از نظریه پردازان سیاسی را به تجدید نظر در موقعیت های پیدایش هم زمان دموکراسی و نظام سرمایه داری هدایت کرد. آنچه که درآن زمان به عنوان  خوش اقبالی تاریخی تلقی شد، به عنوان یک قانون طبیعی محسوب می شد. دموکراسی و نظام سرمایه داری، دیگر به عنوان یک زوج سعادتمند به نظر نمی آمدند بلکه بیشتر به عنوان  دوقلوهای مشابه درنظر گرفته می شدند.

 

تردید درمورد دموکراسی

 

تمایل جوامع براین بود که تنش های بین دموکراسی و نظام سرمایه داری را نادیده گیرند. اما کافی است تا نگاهی به تجربه کشورهای مثل روسیه، چین، یا ونزوئلا بیاندازیم تا نسبت به گرایش طبیعی سرمایه داری که به دموکراسی می انجامد و گرایش طبیعی دموکراسی برای حمایت از نظام سرمایه داری تردید پیدا کنیم.

 

تجربۀ اروپای مرکزی نیز نیاز به بررسی مجدد دارد. یک سال بعداز این که نظام های دموکراسی اروپای مرکزی عضو "اتحدیه اروپا" شدند، اوضاع منطقه با افزایش ملی گرائی و سیاست های مردم باوری متزلزل شد. نارضایتی درمورد دموکراسی درحال افزایش است، و بر اساس نظرخواهی جهانی "صدای مردم"  سال 2006، اروپای مرکزی، برخلاف همۀ انتظارات، منطقه ای از دنیاست که شهروندانش بیشترین تردید را درمورد امتیازات دموکراسی دارند.

 

درسرتاسر منطقه، مردم نسبت به احزاب سیاسی وسیاستمداران بی اعتماد هستند. طبقۀ سیاستمداران به عنوان گروهی فاسد و خودخواه تلقی می شوند. دورۀ انتقال، موفقیتی کامل برای اروپا بود ولی منجربه قشربندی اجتماعی پرشتابی شد، که وقتی تنها وضعیت تعداد اندکی از طبقه ممتاز و ثروتمندان را ارتقا داد، به طور دردناکی بسیاری را آزرده ساخت.

 

دردوران انتقال، زندگی بسیاری نابود شد و به امیدهای بسیاری پشت پا زده شد. این واقعیت که برندگان اصلی دور، انتقال، تحصیل کرده ها بودند و اعضای پرنفوذ رژیم قبلی کمکی نکردند، این تردیدها را قابل قبول می کند. هم اکنون نظام های دموکراسی پس از فروپاشی کمونیسم به عنوان موفقیتی نه برای تساوی طلبان بلکه برای  نخبگان کمونیست ضد مساوات طلبی و نخبگان ضد کمونیست درنظر گرفته می شوند.

 

محدودیت های خارجی تحمیل شده توسط "اتحادیه اروپا" بر کشورهای جدا شده پس ازفروپاشی کمونیسم برای موفقیت اصلاحات ضروری بود ولی این استنباط را برجای گذاشت که این نظام های به ظاهر دموکرات درعمل حق انتخابی واقعی  به کسی ندادند.

 

بیست سال پیش نظریه پردازان می ترسیدند که نظام های دموکراسی نوظهور علاقه ای به نظام سرمایه داری نداشته باشند. آنچه که امروز شاهد آن هستیم این است که اکثریت مردم اروپای مرکزی بیشتربه بازارها اعتماد دارند تا به صندوق های آراء.

 

نظراتی که دراین مقاله آمده است لزوماً بیانگر نظرات و سیاست های دولت ایالات متحده نمی باشد.

 

با پيوندهای روبرو نشانه بگذاريد:     اين چيست؟