ایجاد دنیایی با ثبات بیشتر | صلح و امنیت

11 آوريل 2008

تروريسم و كودكان

مصاحبه اى با شارمين عبيد چينوي

 

شارمين عبيد چينوي، روزنامه نگار وتهیه کننده فيلم، كه بسيارى از فيلم هاى مستندش برنده جوايز بين المللى شده اند، اولين غير امريكايى است كه جايزه معتبر ليوينگستون ، كه يك جايزه روزنامه نگارى در ايالات متحده ويژه شاغلين رسانه هاى ارتباط جمعى زير سى و پنج سال مى باشد، به او اعطا شده است. او در هر دو رشته مطالعات سياست بين المللى و ارتباطات از دانشگاه استنفورد در ايالت كاليفرنيا مدرك كارشناسى ارشد گرفته است.

پرسش: تمرکزاصلى فيلم "كودكان وحشت" شما به آوارگان جوان افغانى در وطنتان پاكستان معطوف است. چرا شما آنها را به عنوان موضوع يك فيلم مستند انتخاب كرديد؟

پاسخ: من ده هفته با اين كودكان در يكی از اردوگاه های آوارگان در كراچى زندگى كردم و خيلى زود دريافتم كه تجربيات آنان بسیار متفاوت تر از تجربيات بيشتر كودكان پاكستانی است. واضح بود كه اين كودكان تحت تأثير شديد خشونتى كه با آن بزرگ شده اند قرار گرفته اند و اين خشونت بر شخصيت آنها در دوران بزرگسالى اثر خواهد گذاشت. من احساس كردم كه داستان آنها بايد گفته شود.

پرسش: در مورد مضرات رو به افزایشی كه كودكان را در جوامعى كه خانواده و ساختارهاى مدنى آن تحت تأثير خشونت تروريستى از هم گسيخته اند ، چه مى توانيد بگوييد؟

پاسخ: تروريسم عمدا" ناامنى و ترس ايجاد مى كند و بافت اجتماعى يك جامعه را با بى اعتنايى به قوانين عمومى بشرتخريب مى نمايد، در نتيجه بسيارى از تحصيل کرده ها ویا متمولین جلاى وطن كرده و آنهايى كه مى مانند تلاش مى كنند در ميان خشونت و چرخهرو به افول اقتصادى زندگى كنند. خانواده ها از بين مى روند و معصوميت كودكان از بین می رود. زيانهايى كه آنان تجربه مى كنند مادي، اجتماعى و احساسى است.
پسران جوانى كه در اردوگاه با آنها آشنا شدم، به دليل اينكه در بین حرکات خشونت آمیز رشد كرده اند، با سلاح هاى كلاشينكوف و APC بيشتر از حروف الفباى خودشان آشنا بودند. آنها در باره ترسى كه شبها به دليل صداى انفجارها و شليك گلوله می شنیدند و نمی توانستند بخوابند، و در مورد مجروح شدن در هنگام روز در بیرون خانه ، و در باره عضوگيرى اجبارى توسط شبه نظاميان محلى يا رو در رو شدن با آنان احساس مى كردند، صحبت مى نمودند.
وقتى نسلى در چنين شرايط خشونت آمیز و ارعاب بزرگ می شود و رشد می یابد، از آموزش و آشنايى با فرهنگ واقعى خودش محروم مى شود. كودكان خردسال مجبورند در خيابان ها از خودشان دفاع كنند، غالبا" بيرون فرستاده مى شوند تا از ميان سطل های آشغال غذا پيدا كنند يا براى پول در آوردن، در مشاغل خطرناك كار كنند. با آنها مثل بزرگسالان رفتار ميشود، نه مثل كودكان. اين يكى از موفقيت ها و اهداف افرادی است كه مرتكب خشونت بى قاعده مى شوند: آنها محيطى را ايجاد مى كنند كه در آن، كودكان نمى توانند مثل كودكان رفتار كنند بلكه مجبورند مسئوليت هاى بزرگسالان را بر عهده گيرند.
بسيارى از پسران خردسالى كه با آنها صحبت كردم هيچگاه زمان زيادى را در كنار پدران يا برادران بزرگشان صرف نكردند زيرا آنها (يعنى مردان بزرگسال) يا كشته شده بودند يا براى مدت طولانى از خانه خود دور بودند. در نتيجه اين پسران خردسال لزوما" "مرد" خانه شمرده شده و مسئوليت تأمين و دفاع از زنان خانواده را بر عهده داشتند. آنها بايد در سن شش يا هفت سالگى روش استفاده از سلاح را ياد گرفته و در سن چهارده يا پانزده سالگى آماده باشند تا به تنهايى بجنگند.
با اين روش است كه تروريست ها جذب مستمر اعضاى جديد را تضمين مى كنند: ايجاد يك جامعه منفعل و سپس پيشنهاد جامعه ای جايگزين، كه البته آن را با خشونت، ارعاب، و فريبكارى كنترل مى كنند. آنها بهترین استفاده را از انواع بلایا - خواه طبیعی و یا خود ساخته- می کنند. و سپس با کمک به افراد نیازمند، حلقهافرادی را که به آنان می پیوندند راگسترده تر می کنند.

پرسش: عضوگيرى چگونه صورت مى گيرد؟

پاسخ: كودكان نيروهاى مناسبی براى جذب توسط تروريست ها هستند زيرا توانايى مورد
پرسش قرار دادن انگيزه هاى بزرگسالان را ندارند، به راحتى مى توان آنها را از با استفاده از احساساتشان گمراه كرد و به سادگى متقاعد ميشوند تا هر وظيفه اى را كه از آنان خواسته شود ، را انجام دهند.

 

چندين دهه قبل از آغاز “جهاد” در جهان اسلام، كودكان سرباز در افريقا و امريكاى جنوبى عضوگيرى مى شدند. در آن جنگ ها ثابت شد كه كودكان بى باك هستند. مطالعات بسيار، نشان داده است كه جوانان بدون فكر عمل كرده و خطر پذير هستند. آنان از نقطه نظر رشدي، نابالغ تر از آن هستند كه در باره توانايى خود براى برخورد با شرايط، قضاوت كرده و زمينه هاى بالقوه ى وقوع فاجعه را درک نمایند.
هر پدر يا مادرى مى داند كه كودكان از فهم اثرات کارشان بر خود ، یا دیگران غافلند. و غالبا” تصميمات ناقصى اتخاذ مى كنند. به همين دليل است كه كودكان قابليت مورد بهره بردارى قرار گرفتن توسط ديگران را دارند و به طور پياپى مورد بهره بردارى قرار گرفته و می گیرند. همچنين دقيقا به همين دليل است كه كودكان بايد آموزش ببينند تا قادر به انديشيدن در مورد مسايل و عواقب آن باشند و قدرت درك و فهم آنان رشد كند.
در جهان اسلام، بسيارى از كودكان تنها به علت اینکه ،مجبورند به خیابانها بروند، مورد سوء استفاده قرار مى گيرند. آنها بايد به طرق مختلف، غذا و پول به دست آورند. اگر پسر باشند، ممكن است مكانى در يك مدرسه مذهبى كه در آن تغذيه شده و آموزش خواهند ديد به آنها پيشنهاد شود، اما آن چه به آنها آموزش داده مى شود ممكن است نظام عقيدتى بنيادگرايانه اى باشد كه نسبت به ديگران و حتى كسانى كه به همان مذهب اما به شكلى متفاوت عمل مى كنند نابردبار و تعصب آميز عمل کنند و به غرب و روش هاى آن به عنوان دشمنى كه بايد بر آن پيروز گردند می نگرند.
اين كودكان یا فریب می خورند و یا اجبارا به جهاد می پيوندند، و دقيقا علت عضو گیری آنها نیز هم همین است تا بتوانند ازبدو دوران جوانى مورد سوء استفاده قرار گیرند. چون تهديد فورى از ناحيه كودكان احساس نمى شود، آنها مى توانند در حالى كه در خيابان ها فوتبال بازى مى كنند به داخل مناطقى كه شديدا تحت مراقبت هستند راه يافته و از آنجا خارج شوند. آنها شمشير بسيار خوبى براى تروريست ها هستند، آن قدر ساده اند كه تا زمانى كه ديگر خيلى دير شده، به روشنى نمى دانند چه چيزى از آنها خواسته شده است.
بر خلاف آن چه غرب ممكن است فكر كند، تروريست ها در جذب مردان جوان مسلمان، و حتى رنج آورتر از آن، در جذب زنان جوان به سمت هدف خود موفق تر بوده اند. يكى از مهم ترين دلايل اين پيروزي، موفقيت آنان در كم سواد نگهداشتن بخش اعظم جهان اسلام و بسته نگهداشتن آن نسبت به انديشه هاى نوين است.

پرسش: والدين اين كودكان چه وضعيتى دارند؟

پاسخ: واكنش والدين مى تواند شگفت آور باشد. فقر و بى سوادى نقش مهمى در تعيين باورهاى آنان دارد. بسيارى از خانواده ها در جنوب افعانستان كه با آنها، صحبت كردم به اين مسئله افتخار مى كردند كه پسران جوان آنها، كه سن بعضى از ايشان كمتر از پانزده سال بود، با “حمله كردن به دشمن” اسلام را سرافراز كرده اند. اين پسران جوان به خانواده هاى بزرگى تعلق داشتند. تعداد برادران و خواهران بعضى از آنها به ده نفر مى رسيد. والدين آنها فقير بوده و نمى توانستند آنها را سرپرستى كنند، بنا براين آنها را به مدارس اسلامى دور افتاده در پاكستان فرستاده اند. والدين آنها ديگر به سختى آنها را مى شناسند.

همان طور كه قبلا” گفتم، بسيارى از مردان بزرگسال رفته اند و زنان و دختران آنها، كه از تحصيل كردن محروم بوده اند، غالبا” حق ندارند در خارج از خانه كار كنند. اگر بتوانند بين مدرسه، غذا و پوشاك يا براى زنده ماندن در ميان خاكروبه ها به دنبال غذا گشتن يكى را انتخاب كنند … خوب! گاهى امكان انتخابى وجود ندارد.

 

اين يكى از دلايل موفقيت چشمگير تروريست ها در قانع كردن پسران جوان برای پيوستن به آنها و پيروى از ديدگاهشان است زيرا آنها سيستم پشتوانه اى ندارند كه بتوانند به آن پناه ببرند، يا والدينى
ندارند كه با آنان مشورت كنند: آنها غالبا زير فشار شديد همسن و سالان خود براى پيوستن و تعلق خاطری که به محل اسکان خود که قطعا سازمان يافته تر از خيابان ها می باشد، سبب می شود تا از اين رهگذر بخت دستيابى به افتخار و يا اعاده حيثيتی را تجربه کنند.
در عين حال، والدين فقير در ازاى فداكارى پسران و دخترانشان براى تروريسم انتحاري، پاداش هاى اقتصادى به دست آورده و بخش هاى منتخبى از قرآن را كه گوياى آن است كه فرزندان آنها در پيروى از دستورات پيامبر مرده اند - بدون هيچگونه تناسبي- دريافت مى كنند. به ويژه زنان تنها به دليل اين كه مادر شهيدان هستند گاهى علاوه بر پشتوانه پولي، موقعيت اجتماعى ممتازى را در جامعه به دست مى آورند.
نگرش به زنان و آموزش، فقر، خشونت مستمر و ترس … همه اينها وضعيت بسيار پيچيده اى را به وجود مى آورند.

پرسش: در مورد بعضى از كودكان در فيلمتان براى ما صحبت كنيد، مخصوصا ان پسر جدى كه در استخر شناى عمومى همراهيتان مى كرد يا آن پسر آرامى كه در كارگاه قالى بافى كار مى كرد و آن دختر كوچك بشاش و با هوش كه نمى خواست ازدواج كند.

پاسخ: خال محمد يازده ساله بود و بدون خانواده در اردوگاه به مدرسه اى بنيادگرا برده شده بود. گرچه نمى توانست بخواند اما همه آيات قرآن را حفظ كرده بود كه كار بسيار مهمی است. با اين همه، او پسر خيلى متعصبى بود و هنگامى كه به استخر شناى عمومى رفتيم كه زنان در آنجا كاملا” پوشيده بودند مگر صورتها، دستها و پاهايشان، او اصرار مى کرد كه نه تنها آنها “بد” هستند
بلكه حتى او نيز به دليل بودن در ميان آنهایی که اوقات فراغتشان را به امور غیر اخلاقی می پردازند، به جهنم خواهد رفت.
نور محمد، ده سال داشت و به تنهايى مسئوليت تأمين مالى خانواده اش را از طريق انجام كار خطرناك و دشوار قالى بافى عهده دار بود. او نيز كودك باهوش ديگری بود كه مشتاقانه در باره زندگيش قبل از كشته شدن پدر و عمويش و اينكه اگر آنها هنوز زنده بودند او الآن به مدرسه مى رفت، صحبت مى كرد. در خلال ساخته شدن فيلم ما، او به دليل اينكه مجبور بود از برادر بزرگتر معتادش كه در بيمارستان بود مراقبت كند و در نتيجه دير به سر كارش رفته بود، شغلش را از دست داد. پسران بسيارى بودند كه مشتاق گرفتن جاى او بودند.
ليلا هم كه ده سال داشت، بارها اين گفته را تكرار مى كرد كه نمى خواهد ازدواج كند بلكه مى خواهد به مدرسه برود در حالى كه پدرش به آرامی او را نصيحت مى كرد و توضيح مى داد كه مراسم نامزدى او به زودى برگزار خواهد شد چون او بزرگتر شده و اكنون نيازمند مراقبت يك مرد است. در حقيقت، بازى اصلى دختران در اردوگاه، بازى “ازدواج” بود.

 

دختران جوان به ويژه، در برابرتحمیل عقايد افراطى توسط اعضاى جامعه آسيب پذير هستند زيرا که راه ديگرى پيش پاى آنها وجود ندارد. در كشورهايى مانند پاكستان، مدارس مذهبى بنيادگرا به دقت، زنان جوان را تحت تأثير القائات خود قرار داده اند زيرا دريافته اند كه با تلقین عقايد خود در اذهان آنان، مى توانند كل يك خانواده را تحت كنترل خود درآورند. يك زن از مسجد به خانه مى رود، به فرزندانش آموزش مى دهد و و با همسايگانش صحبت مى كند و در نتيجه اين نظام عقيدتى تقويت شده و رشد مى نمايد. اين اولين گام به سوى نظامى كردن زنان است.
ما قدم بعدى را مى بينيم. اخيرا” گروهى از زنان چماق دار در اسلام آباد اين خواسته را مطرح كردند كه بايستى فروشگاه هاى ويديویی بسته شده و فروشگاه هاى موسيقى ممنوع گردند. آنها به يك خانه كه فكر مى كردند رفتار غير اخلاقى در آنجا اتفاق مى افتد حمله كرده و زنانى را كه در آن خانه زندگى مى كردند ربودند. بعضى از اين زنان ستيزه جو كه در مقام قضاوت در باره ديگران قرار گرفته بودند به زحمت پانزده سال داشتند. اين حاكى از كارآمد بودن طرفداران عقايد بنيادگرايانه است. آنها امروز براى مقابله با همكيشان مسلمان خود به يك خانه حمله مى كنند و فردا به احتمال خيلى قوى ممكن است تصميم بگيرند كه به خود بمب بسته و به حمله انتحارى بر علیه كفار دست بزنند.
حتى بسيارى از زنان مسلمان که داراى تحصيلات عاليه هستند و در غرب تولد یافته اند ، در برابر اين عضوگيرى تأثير پذير هستند. من مقاله اى در باره مدارس مذهبى اسلامى در ميسى ساوگا در كانادا نوشتم. آنجا به زنان مسلمان جوان كانادايى گفته مى شود كه از جهان غربيى كه در آن زندگى مى كنند دورى كنند. اين زنان شستشوى مغزى مى شوند تا صورت هاى خود را بپوشانند و به جدايى جنسى پايبند باشند. به آنها مدام گفته مى شود كه برادران مسلمان آنها در ميدان هاى نبرد براى دفاع از شرف ايشان مى ميرند تا مردان غربى نتوانند دامن آنها را لكه دار كنند. مضحك اين است كه آنان همان نظام سياسى را نفى مى كنند كه آزادى هايى را كه هم اكنون از آن برخوردارند به آنها اعطا نموده است. اين مشكل بزرگی است زيرا در جوامعى مانند كانادا و ايالات متحده كه كثرت گرايى فرهنگى و آزادى مذهبى نه تنها مورد تشويق قرار مى گيرند بلكه زير بناى تفكر اجتماعى هستند، افراد زيادى هستند كه آموزه هاى مطرح شده در مدارس مذهبى را مورد پرسش قرار نمى دهند. اين يك اصل بنيادين است كه زنان حق تحصيل كردن و عمل نمودن به اصول اعتقادى خود را دارند. متأسفانه اين زنان قدرت يافته ، تفسيری بسيار افراطى از اسلام دارند، تفسيرى كه در تعارض مستقيم با جامعه اى كه در آن رشد كرده اند بوده و آنها و فرزندانشان در مسير برخورد با آن در آينده گام بر مى دارند.

پرسش: آينده اين كودكان به عقيده شما چگونه خواهد بود؟

پاسخ: تخمين زده مى شود كه سن بيش از پنجاه درصد جمعيت مسلمانان دنيا كمتر از هجده سال است. اين آمار جمعيتى بسیار وحشت انگیز است ، به ويژه به اين دليل كه دسترسى بيشتر اين مردم جوان به آموزش و شغل بسيار كم بوده و يا كلا” از آنها محرومند. آنها به دليل حكومت هاى فاسدى كه بر آنها سلطه دارند نا اميدند. آنها مى بينند كه غرب سياست يك بام و دو هوا را در مورد آنان به اجرا گذاشته است، سياستى كه بر مردم سالاري، فقط در عراق و نه در جايى ديگر از دنيا، پافشارى مى كند. آنها مى دانند كه اسلام زمانى شالوده فرهنگ بزرگى بوده است و مى پرسند چه اتفاقى افتاده است كه نسل آنان فقط فقر، جنگ و نابودي، فساد و حكومت هزار فاميل را تجربه كرده است. اين مشكل بايستى به روش خاصى به يك مزيت تبديل شود: اگر اين انسان هاى جوان به شكل مناسبى آموزش داده شده و به آنان فرصت داده شود، خواهند توانست به جاى وضعيت فعلى شان، موتورمحرکه تغيير و پيشرفت اقتصادى باشند.
اسلام واقعى مسلمانان را تشويق مى كند تا خود را با زمان هاى متغير تطبيق دهند، اما بنيادگرايان افراطى هميشه با هر چيز نويي، از تلگراف گرفته تا تلويزيون، مخالفت ورزيده اند. آنان با آموزش نوين مخالفند زيرا بنا به گفته آنها، اینها، موضوعاتى هستند؛ كه با اسلام سازگار نيستند. مسلمانان تحصيل كرده مى دانند كه اين يك توطئه براى جلوگيرى افكار جوان و پويا از به چالش طلبيدن بنيادگرايان است.
اين پديده به صورت يك دور باطل در مى آيد: بنيادگرايان با محروم كردن عمدى جوانان مسلمان از كسب يك آموزش خوب، مطمئن مى شوند كه آينده اعضاى بالقوه ايشان تيره بوده و دلسردى هاى ناشى از آن، به راحتى زمينه مستعدى براى اعتقادات تروريستى در آنان ايجاد مى كند. اين نظام اعتقادي، مستلزم رد خشونت آميز هر گونه انديشه اى است كه اصول بنيادگرايانه را به چالش كشد و از درك اهميت آزادى انديشه و بيان، كه افكار منطقى را از تعصبات احساسى متمايز مى سازد، توسط اين جوانان جلوگيرى كند، يعنى درست همان چيزى كه جامعه هاى پويا، كه بيشتر مردم آن را براى فرزندانشان آرزو مى كنند، مى توانند بر پايه آن بنا شوند.

نظرات ابراز شده در اين مقاله لزوما” منعكس كننده ديدگاه ها و سياست هاى حكومت ايالات متحده نيستند.

با پيوندهای روبرو نشانه بگذاريد:     اين چيست؟